♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
دکتر نيستم
اما برايت 10دقيقه راه رفتن،روى جدول کنار خيابان را تجويز ميکنم
تا بفهمى عاقل بودن چيز خوبيست
اما ديوانگى قشنگ تر است
برايت لبخند زدن به کودکان وسط خيابان را تجويز ميکنم
تا بفهمى هنوز هم،ميشود بى منت محبت کرد
به ﺗﻮ پيشنهاد ميکنم گاهى بلند بخندى،هرکجا که هستى
يک نفر هميشه منتظر خنده هاى توست
دکتر نيستم
اما به ﺗﻮ پيشنهاد ميکنم که شاد باشى
خورشيد
هر روز صبح
بخاطر زنده بودن من و تو طلوع ميکند
هرگز، منتظر" فرداى خيالى " نباش
سهمت را از" شادى زندگى"، همين امروز بگير
فراموش نکن " مقصد "، هميشه جايى در " انتهاى مسير " نيست
"مقصد" لذت بردن از قدمهايیست، که برمى داريم
چایت را بنوش
نگران فردا مباش
از گندم زار من و تو مشتی کاه میماند برای بادها
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
نيما_يوشيج 💜
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
همين امروز ، زندگیت رو " زندگی " کن
بعدها وقتی موهای جو گندمیات را از پیشانیات کنار میزنی و قرصهای رنگارنگت را به ضرب آب پایین میدهی
وقتی با کسی که عادت کردهای به بودنش کنار شومینهی رنگ و رو رفتهی خانه مینشینی و به جای دوستت دارم
از پا دردت شکایت میکنی ، وقتی برای بار هزارم سریالی را تماشا میکنی ، وقتی دیگر برایت فرقی نمیکند
موهایت سپید باشند یا بلوند نسکافهای باشد یا هر رنگ دیگری
وقتی پسر بزرگترت روز مادر برایت صندلی نماز میآورد
متوجه خواهی شد که : زندگی آنقدرها ارزش نداشت
که برای به دست آوردن کسی که دوستش داشتی نجنگی
که برای آرزوهایت تلاش نکنی
به زودی وارد روزمرهگيهایت خواهی شد ، به زودی وارد روزی میشوی که آرام و ساکت روی صندلی چوبی قدیمی جهیزیهات رو به روی پنجرهی خانه نشستهای و چای مینوشی و همسرت طبق معمول مشغول غر و لندهایش است
به زودی متوجه خواهی شد که چه کلاه بزرگی سرت گذاشت این زندگی
که هر روزت را به بهانهی روز بهتر از تو ربود و تو چه ساده لوح بودی که حرفش را باور کردی
زندگی تو همین امروز است همین ساعت ، کاری که دوست داری انجام بده ، " دوستت دارم " را به هرکس که لازم است بگو
هرازگاهی را با دوستانت بگذران، فارغ از هر فکر
بعدترها متوجه خواهی شد ، اما زندگیات را همین امروز زندگی کن
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
به ياد داشته باش انسان چون بومي سفيد قدم دردنيا مي گذارد
خدا هيچ طرح و نگاري در تو ايجاد نمي كند. تو از قبل برنامه ريزي نشده اي
چيزي بنام سر نوشت وجود ندارد
سرنوشت اختراع انسانهاي ترسو و بزدل و كساني است كه نمي خواهند از زندگي شان چيزي پديد آورند
آنان همه مسووليتها را به گردن خدا مي اندازند و آنرا سرنوشت، قسمت و هزاران چيز ديگر مي خوانند
اما همه اينها اساسا ترفندهايي براي شانه خالي كردن از اين است كه
من مسوول زندگي خود هستم. هرآنچه كه اكنون هستم خودم آفريده ام و هرآنچه قرار است فردا باشم، آنرا امروز مي آفرينم
در مورد ديروز كاري نمي توان انجام داد
نبايد در مورد آن نگران بود ؛ هر آنچه كه بود گذشته
اما امروز هنوز در دسترس است و از امروز است كه تمام فرداها پديد خواهند آمد
و اگر تو اندكي هشيار باشي، همه ماجرا دگرگون مي شود ؛ ما كاملا مسوول هر آنچه هستيم، كه هستيم. اين نخستين چيزي است كه بايد بپذيريم اين كار در آغاز دردآور است
زيرا " خود " احساس مي كند از هم متلاشي مي شود
من مسوول هستم ؟ پس همه اين شلوغي و آشفتگي را خودم آفريدم؟
اين، " خود " ما را آزرده مي كند اما اگر از آن آگاه شويم، اين آگاهي به سرآغازي براي يك زندگي جديد تبديل مي شود
تكانهايي كوچك كافيست تا چهره غمگين را به چهره اي خندان تبديل كند
اما هركاري بايد بكنيم بايد همين امروز انجام دهيم، زيرا گذشته ديگر وجود ندارد و آينده هنوز نيامده است. آنچه در دسترس ماست امروز است و امروز به تنهايي كافيست
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪